آب لوله‌کشی شهر

در سال ۱۳۳۴ انتخابات انجمن شهر در کرج برگزار شد؛ به نسبت جمعیت آن‌زمان باید پنج‌نفر به عضویت انجمن درمی‌آمدند. آن‌سال پدر من هم کاندیدا شده بود. عده‌ای از بزرگان شهر که سال‌ها در انجمن بودند، آن‌جا را ملک طلق خود می‌دانستند و مایل نبودند افراد جدید وارد شوند؛ از این‌جهت ما مبارزه‌ی سختی را پیش رو داشتیم. جمعا بیست‌ویک‌نفر کاندیدا بودند که دسته‌دسته با هم متحد شده بودند. حکومت از یک دسته‌ی خاص حمایت می‌کرد؛ این سبب شد که بسیاری از آرای ما خوانده نشود؛ حتی نگذاشتند بعضی طرفداران ما وارد محل رای‌گیری شوند و رای بدهند. نتیجه این شد که از گروه ما سه‌نفر افتادند و دونفر رای آوردند، از گروه مقابل سه‌نفر برنده شدند و دونفر افتادند؛ گروه‌های دیگر هیچ برنده‌ای نداشتند. پدر من جزو سه‌نفری بود که رای نیاوردند؛ یعنی نگذاشتند رای بیاورد. خلاصه این‌که من مدارک زیادی جمع‌آوری کردم، وکیل گرفتم و از طریق دادگستری علیه انتخابات عرضِ حال دادم؛ تعدادی از مردم را هم بُردم تهران برای تامین دلیل.

آن‌زمان دوره‌ی انجمن شهر دوساله بود؛ یک‌سال‌واندی من پیگیر شکایت بودم، هم از طریق دادگستری و هم از وزارت کشور؛ بالاخره توانستم حکم انحلال آن انجمن را بگیرم. مخالفان بعد از آن ماجرا، هم به حقانیت ما پی بردند و هم به قدرت اجتماعی‌مان. بعد از آن وزارت کشور دستور به اجرای مجدد انتخابات داد. در این مدت جمعیت کرج اضافه شده بود و انجمن شهر باید با هفت عضو تشکیل می‌شد. در انتخابات مجدد مخالفان دیگر مقاومت نکردند؛ ما اکثریت آرا را کسب کردیم و پدرم انتخاب شد. من هم در کمیسیون‌های شهرداری فعال بودم؛ آن‌ها برای کمیسیون‌ها به نمایندگانی احتیاج داشتند، از این‌جهت در بیش‌تر آن‌ها شرکت می‌کردم.

آن‌زمان چیزی به‌عنوان عوارض نوسازی نبود، عوارض دیگر را هم مردم پرداخت نمی‌کردند؛ به این‌جهت شهرداری وضعیت مالی مساعدی نداشت، آن‌قدر که نمی‌توانست حتی حقوق کارمندانش را بپردازد، چه رسد به این‌که بخواهد کارهای عمرانی بکند. از طرفی کرج آب لوله‌کشی نداشت و ما بنا داشتیم این مشکل را حل کنیم؛ طبعا شهرداری بودجه‌ی این کار را نداشت و باید راهی دیگر پیدا می‌کردیم؛ بزرگان شهر را بسیج کردیم و فشار آوردیم تا این کار انجام شود؛ خلاصه قرار بر این شد که بانک ملی به شهرداری وام بدهد و شهرداری هم پنج‌هزار انشعاب آب برای کرج فراهم کند. این کار انجام شد، البته با مشکلات فراوان؛ مثلا این‌که در مسئله‌ی لوله‌کشی با استانداری درگیر بودیم؛ آن‌ها می‌گفتند کار باید از عظیمیه شروع شود، اما ما می‌گفتیم باید از دولت‌آباد شروع کنیم که مردم محروم‌ترند؛ بالاخره هرطور بود کار انجام شد؛ مردم تدریجا حق انشعاب خود را دادند و شهرداری هم بدهی‌اش را پرداخت کرد. آن‌زمان در اکثر شهرها تصفیه آب با مواد شیمیایی صورت می‌گرفت، اما به کمک کارشناسی که از تهران آمده بود، ما تصفیه‌ی فیزیکی دایر کردیم، مثل آن‌چه در تهران قدیم بود؛ آن تشکیلات هنوز هم موجود است، اما نمی‌تواند پاسخ‌گوی تمام نیاز شهر باشد. آب لوله‌کشی هرطور بود فراهم شد، اما هم‌چنان مشکلاتی داشت، مثلا این‌که طرح باید ظرف پنج‌سال انجام می‌شد، اما مهاجرت و ساخت‌وساز فراوان باعث شد، طی دوسال ظرفیت تکمیل و پنج‌هزار انشعاب مقررشده واگذار شود؛ بعد از آن مردم فشار می‌آوردند و تقاضای آب می‌کردند؛ در نتیجه پنج‌هزار انشعاب فرعی هم داده شد؛ یعنی تاسیساتی که فراهم شده بود، باید دوبرابر ظرفیت مقرر را جواب می‌داد. به این مشکل هم رسیدگی کردیم، اما چندسال بعد.