فایل صوتی
داستان ها
خدمت بیریا
پدرم حوالی سال ۱۳۴۰ وارد انجمن شهر شد و چند دوره در آنجا فعالیت کرد؛ من هم سال ۱۳۴۸ عضو...
آب لولهکشی شهر
در سال ۱۳۳۴ انتخابات انجمن شهر در کرج برگزار شد؛ به نسبت جمعیت آنزمان باید پنجنفر به عضویت انجمن درمیآمدند....
توی این قبر مردهای نیست
حدودا سال ۱۳۳۸ بود که یکی از کسبه به دیدن من آمد، بابت پروندهای که در دارایی داشت و کارش...
المفلس فی امانالله
ما سال ۱۳۴۰ مقداری زمین با اقساط سهساله فروختیم. آنزمان، مثل حالا، اقتصاد ضعیف شده بود و معاملات راکد بود؛...
این حبیباللهها
حوالی سال ۱۳۴۲ یا ۴۳، گروهی از شورای عالی اصناف تهران و وزارت کشور به کرج آمدند تا در آنجا...
نمیخواهد فکر کنید!
در مهاجرت اول ما به کرج، پدرم در خیابان قزوین سرقفلی مغازهای را خرید و کاسبیاش را راه انداخت؛ آنسالها...
صدایش را خدا میشنود
اواخر سال ۱۳۴۷، وزارت کشور دستور داد، انتخابات شورای شهر یا همان انجمن شهر مجدد برگزار شود. پدرم پیشنهاد کرد...
آقای فاتح! من از تو فاتحترم
در آن دورهی انجمن شهر، شهرداری درگیر پروندهای بود مربوط به آقای فاتح؛ او یکی از کارخانهداران بهنام ایران بود....