فایل صوتی
داستان ها
برو پی کارت!
در سال ۱۳۲۳ من به سن مشمولیت رسیدم. یکروز در مزرعه بودم، پسر کدخدا آمد که بیا بابام با تو...
گردنکلفتِ یکهشناس
در هنگ توپخانه، هر صد یا صدوپنجاهنفر یک گروهان آتشبار را تشکیل میدادند و هر آتشبار چهار توپ داشت. مدتی...
دست انتقامجوی طبیعت
آموزش که تمام شد، در همان گروهان آتشبار خدمت میکردم؛ بعد از مدتی افراد با تجربه را در قالب ستونهای...
اگر رضاشاه…
چندماهی مانده بود به آخر خدمت که ما را بردند لشگرک؛ ماه رمضان بود. آنجا من مسئول انتظامات بودم، یعنی...